نویسنده: حجت الاسلام روح الله حسینیان
رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی



 

مقدمه

یکی از عوامل بروز نارضایتیهای گسترده از رژیم شاه، فساد بی حد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی تکبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تاز و پود دربار را در هم نوردیده بود. در حقیقت، فسادی که با ظهور رژیم پهلوی هم زاد دربار بود، در پایان دوران حکومت پهلوی به صورت یک فرهنگ حاکم درآمد. در ابتدا رژیم سعی می کرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی . هراس از واکنشهای خشمگینانه مردم مخفی نگه دارد. همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان نمایند و کم کم رابطه باریک خود را با مردم قطع کنند. همین تغییرات سبب گردید دربار به اشرافیت و طبقه ای تبدیل شود که هیچ رشته ای میان آنان و مردم تنبیده نباشد.
فساد دربار نه تنها در چهار دیواری کاخهای پهلوی نماند، بلکه دار تمام ارکان رژیم ریشه زد. نهادهای رژیم هر چه به دربار نزدیکتر بودند، بیشتر به مظهر فساد تبدیل می شدند و کم کم از درون می پوسیدند و ناگهان فرو می ریختند.
با آنکه وقوع فساد در هر رژیمی محتمل استف اما، عواملی را که به ب یاعتمادی مردم دامن می زنند، می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1. برخورد نکردن نظام و نهادهای آن با فساد؛
2. رخنه کردن فساد در بدنه و در رأس ظام (نهادینه شدن فساد).
رژیم شاه به هر دو بیماری مبتلا شد. فساد دربار کم کم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت به عکس العمل واداشت. بخش اعظم تظاهراتی که از سال 56 در ایران آغاز شد، متوجه فساد دربار بود. به گفته ژان لوروریه، روزنامه نگار فرانسوی « اگر در کوچه و خیابان از ایرانیان بپرسید که چرا رژیم را مورد انتقاد و سرزنش قرار می دهند و جواب آنها را جمع کنید، فساد و انحطاط اخلاقی رژیم در ردیف اول پاسخ آنها خواهد بود.»(1)
اگر مجموعه شعارها، دیوار نوشته ها و پلاکاردهای مردم ایران را در دوره انقلاب مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، این ادعا را اثبات می کند که فساد دربار پهلوی یکی از عوامل اعتراض آشتی ناپذیر مردم ایران بود.
بسیاری از شعارهای مردم فساد رژیم و مظاهر فساد و عوامل آن را مورد اعتراض قرار می دادند. شعارهای ذیل نمونه ای از آنهاست:

نشام شاهنشاهی سرچشمه فساد است.(2)
شاه مظهر رذالت، دنائت، لئامت و فساد است.(3)
اسلان دین جنبش و جهاد است برنامه اش کوبیدن فساد است.(4)
تا شاه در ایران است، فساد هم هست.(5)
مرگ بر رژیم فاسد (6)

بعضی از شعارهای مردم فساد اخلاق عناصر دربار را مورد حمله قرار می داد. مردم با توجه به موقعیت زمانی در اعتراض به رقصیدن کارتر و فرح در شب ژانویه 1978 (11 دی 1356) دهها شعار را برای وی سرودند، به عنوان نمونه:

زاری نکن شهبانو اگر ممد دماغ بمیره کرتر تو را می گیره(7)
شاهپور بختیار در کاخ بسته، کارتر می زنه، شماه می خونه، فرح می رقصه(8) فرخ به من گفت الهی مملی بمیره، جیمی مرا بگیره(9)

مردم، بعضی عناصر دیگر دربار را مورد هجوم قرار می دادند و با شعارهای طنزآمیز اعمال آنها را مورد انتقاد قرار می دادند:

مرگ بر خاندان فاحشه پهلوی(10)
ای اشرف بی شرف کجایی(11)
مرگ بر محمد رضا پهلوی، غلامرضا پهلوی، اشرف فاحشه(12)
شاه به این ب یغیرتی هرگز ندیده ملتی(13)
شاه رفته به مصر عربی برقصه، تنبک بزنه، فرح برقصه(14)

شعارهای کنایه آمیز، موارد خاصی از اعمال فساد آمیز رژیم را برجسته می کرد. مردم با آگاهی از نقش فرح در جشن هنر شیراز شعار می دادند:

فرح را بردند شراز، با دایره و تنبک و ساز(15)

در بعضی از این شعارها، سراب خوارگی درباریان مورد طعن و سرزنش قرار می گرفت، در یکی از شعارهای مردم آذربایجان به زبان ترکی آمده است:

دایم شراب ایچللر مسند دیلیشن لر(16).
مرگ بر شاه جلا سگ صفت شرابخوار(17)

در نظر مردم، بسیار زا مفاسد اجتماعی ناشی از مفاسد رژیم پهلوی بود و درباریان مسئولیت مستقیم آن را به عهده داشتند. مواد مخدر یکی از مشکلات اجتماعی دوره پهلوی بود و مردم، خود درباریان را عامل این بدبختی می دانستند. در یکی از پلاکادرها آمده بود:

ایران دومین مصرف کننده تریاک است، مرگ بر شاه(18)

در بعضی شعارهای عامل توزیع مواد مخدر را هم مشخص می کردند، به همین جهت می نوشتند:

اشرف رهبر باند هروئین(19)

پس از روی کار آمدن بختیار، شعارهیا طنزآمیز اشاره گر به استعمال مواد مخدر زیاد بود و نوک پیکان شعارها به سوی بختیار نشانه رفت؛ به عنوان نمونه:

تریاکی بی اختیار دست از سر مردم بردار (20)
ای بختیار شیره کس تو هم برو مراکش(21)

مردم عامل ترویج قمار را عناصر رژیم می دانستند، لذا در یک پارچه نوشته کنایه آمیز نسبت به شریف امام اعتراض کردند:

قمارخانه دارها و همه مراکز فساد به رهبر ینمایندگان ساواک در مجلس مدافع قانون اساسی شده اند.(22)

فساد مالی دربار یکی از عوالم بسیار مهم اعتراض مردم نسبت به رژیم شاه بود در بسیاری از شعارها فساد مالی دربار به نقد کشیده می شد و مورد اعتراض واقع می شد؛ به عنوان نمونه:

ما شیر و موز نمی خواهیم، ما شاه دزد نمی خواهیم(23)
پنجاه سال دزدید و جنایت، افتخار محمد رضا شاه است(24)
پهلوی پول دزد تو را می کشیم(25)
جیب شاه بانکه، هایده مثل تانکه(26)

مردم ایران نه تنها نسبت به فساد دربار، زبان به اعتراض گشودند؛ بلکه دربار را مسئول بسیاری از مفاسد و بی مبالاتیها می دانستند. در یکی از پلاکاردها مسئولیت فیلمهای مبتذل را به عهده رژیم گذاشته بودند که برای ترویج فساد به دستور آمریکا به نمایش در می آید:

مرگ بر سازندگان فیلمهای منحرف کننده و آنهایی که این فیلمها را به دستور آمریکای فساد پرورو نمایش می دهند.(27)

و یا در اعتراض به ترویج کنندگان ابتذال به نوعی آنها را با مرتبط می ساختند. مردم در شعارهای کنایه آمیز خود خوانندگان را مورد اعتراض قرار می داند:

بی پدر و مادر ساواکی، گوگوش و هایده رفتند گدایی(28)
ما گوگوش و رامش نمی خواهیم، ما شاه سرکش نمی خواهیم(29)

مردم ایران نه تنها در اعتراض به فساد دربر صدها شعار کنایه آمیز و طنزآمیز جالب یرا سر دادند، بلکه با طرح شعارهای اخلاقی به جنگ رژیم آمدند. آنها معتقد بودند با رفتار اخلاقی و ترویج ارزشهای دینی نهضت ادامه می یابد و رژیم ساقط خواهد شد. شعارهای پرمعنای زیر اشاره ای به این طرز تلقی است:

ای خواهر و مادر! تو با حفظ حجابت به نهضت پاسخ مثبت دادی(30)
ای خواهر! حجاب تو کوبنده تر و سازنده تر از خون است(31)
ای خواهر مسلمان! حجاب تو مشت محکمی است بر پیکر رضا کچل و پسرش(32)

اینها نمونه هایی از شعارهایی است که نشان می دهد فساد دربار یکی از عوامل اعتراض مردم نسبت به رژیم شاهنشاهی بود. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که فساد موجبات بدبینی ذهنیت مردم نسبت به حاکمیت را فراهم خواهد کرد، به طوری که بسیاری از شایعات غیر واقعی را در اذهان صحیحی جلوه می دهد. این خود عاملی در بی اعتماید مضاعف و سقوط مشروعیت رژیم در اذهان مردم خواهد شد. هم چنان که مطابق سنت الهی، فسق و فجور موجب سرنگونی(33) و عذاب آسمانی خواهد شد.(34)
اینکه به نمونه هایی از مفاسد دربار پهلوی می پردازیم.

اشرافیت دربار

با آنکه، پهلوی ها یک خانواده بی اصل و نسبی بودند و همواره از بی ریشگی رنج می بردند. اما به محض رسیدن به قدرت تمام خصلتهای اشرافیت، کیش شخصیت، تفرعن، انحار قدرت، نخوت، خود بزرگ بینی و ترویج چاپلوسی و ب یاعتنایی و تحقیر مردم را شیوه خود ساختند.
تفرعن، استکبار و خود بزرگ بینی، بیماری عمومی دربار بود و خود شاه از همه بیشتر به این بیماری مبتلا شده بود. او خود را پدرسالاری می دیدکه باید تمام ایرانیان چون کودکانی در مقابلش سر تعظیم فرود آورند. او حتی از ابزار چنین پنداری خودداری نمی کرد، در مصاحبه با یکی از شبکه های تلویزیون انگلیس با صراحت تمام گفت:

مردم ایران همان احترامی را برای شاه خود قائل هستند که کودکان خانواده های ایرانی برای پدر خودشان(35)

شاه معمولاً از خود چنان اسطوره ای می ساخت که گویی دستگاه افرینش او را برای رهبری و مدیریت مردم ایران آفریده است و همواره از خود « به عنوان شاهنشاه این سرزمین و رهبر سرنوشت ملت ایران و به عنوان پدر و مدبی» ملت نام می برد و گاه خود را »مرشد و معلم»(36) می نامید. چنان در این حالت مالیخولیایی سیر می کرد که واقعاً می پنداشت خداوند او را به «عنوان رهبر این ملت در دوران سرنوشت ساز امروز جهان مأمور»(37) کرده است.
شاه خود را نخبه ای چنان برتر می پنداشت که به خود اجازه می داد هر تصمیمی که می خواهد بگیرد. به هنگام تصمیم گیری برای واگذاری بحرین در پاسخ علم گفت: « من آزادم چنین تصمیماتی را بگیریم». حتی علم در توضیح این جمله شاه اعتراف می کند ه «پاسخ شاه به این نکته، چنانچه ویژگی اوست، متفرعنانه بود».(38)
شاه باور داشت که نه تنها شخص او از یک فره ایزدی برخوردار است، بلکه جایگاه او نیز مقامی اسطوره ای است. او در اوایل شاه 1974 (1353) به نیویورک تایمز چنین گفت:

در ایران آنچه به حساب می آید کلمه «سحرآمیز» است و کلمه سحرآمیز عبارتست از «پادشاه»(39).

به همین جهت شعار اصلی رژیم بر کوه ها، سر در پادگانها و ادارات جمله «خدا، شاه، میهن» بود. او تلاش می کرد تا جایگاه شاه را در ردیف خدا و کشور قرار دهد و این شعار را به صورت آیین و کیش مردم درآورد. شاه در اواخر عمر تلاش می کرد تا با تبلیغات گسترده ای ضرورت عشق به شاه را فراگیر کند «یکی از تصاویر، او را در حالی نشان می داد که گویی خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار نفقد است» ساواک نیز تلاش می کرد تا «شاه را به صورت یک موجود فوق بشر جلوه دهد تا جایی که در یکی از پوسترهای مربوط به شعار خدا، شاه، میهن، عمداً لغت شاه را بزرگتر و بالاتر از خدا نوشته بودند.(40)
شاه علاوه بر این که برای خود تمیز و برتری قائل بود، وابستگانش را نیز لایق چنین امتیازی می دانست. فرمانده نیروهای هوایی ارتش شاهنشاهی از شاه درخواست کرد تا برا یکنواختی اجازه دهد رنگ هواپیمای آموزشی ولیعهد را به رنگ سایر هواپیماهای نیروی هوایی دربیاورند. شاه از این پیشنهاد برآشفت و دستور داد« که بر عکس کلیه هواپیماهای دیگر باید به رنگ هواپیمای والاحضرت درآیند» چون ولیعهد این گونه پسندیده بود.(41) درباره اشرف پهلوی با اینکه نه سودی داشت، نه تخصص و نه هیچ مزیت دیگری، شاه به وزارت دربار شاهنشاهی دستور داد تا به وزیر امور خارجه رسماً اعلام کند که اشرف «از نظر تشریفات بالاتر از نخست وزیر می باشند».(42)
تفرعن و کیش شخصیت شاه نه تنها در ضمیر دربار جای گرفته بود، بلکه بسیاری از کارگزاران نظام نیز از سر باور یا تملق به این بیماری دامن می زدند. بانک مرکزی به نخست وزیر، هویدا پیشنهاد کرد تا به جای نام پول رایج ایران «ریال» و «تومان»، «پهلوی» و «شاهی و شاهین» را جایگزین کنند.(43)
خاندان پهلوی چنان محور حیات اجتماعی و سیاسی رژیم در ایران شده بود که همه چیز بر محور رضا شاه، شاه، ولیعهد، ملکه، سایر شاهزادکان می گشت. عفو زندانیان محدود به ایام تولد شاهزادگان بود. وقتی خبر حاملگی ملکه اعلام می شد، روزنامه ها پیش بینی می کردند به مناسبت تولید شاهزاده، تعدادی از زندانیان مورد عفو قرار خواهند گرفت. به عنوان نمونه به مناسبت تولد علیرضا، سومین فرزند شاه، شصت نفر از زندانیان مورد عفو شاه قرار گرفتند.(44)
برتری طلبی و تفرعن موجب شده بود که شاه به هیچ وجه اجازه اظهار هم نوعی به دیگران ندهد. ارتشبد فریدون جم رئیس ستاد ارتش در یک اقدام چاپلوسانه خطاب به شاه گفت: « من نه تنها شاهنشاه را فرمانده خود یم دانم، بلکه به او به عنوان برادر خود نیز عشق می ورزم» کلمه برادر برای شاه ناگوار آمد و علم وزیر دربار در ملاقات بعدی به وی تذکر داد که « شاه از بی مبالاتی او و اینکه شاه را برادر خود دانسته، شدیداً ناخشنود است.» او پس از این جمله مجبور به استعفا شد و به عنوان سفیر ایران در اسپانیا تبعید شد.(45)
اتفاقاً همین کیش شخصیت شاه یکی از عوامل سقوطش شد. زیرا ظواهر پرزرق و برق قدرت شاه، آمریکا را فریب داد و هرگز پیش بینی سقوط او را نکرد. در یکی از گزارشهای سفارت آمریکا چنین آمده بود:

عکس شاه همه جا هست، پیش از شروع فیلم در همه سینماها تصویر او را در حالتهای شاهانه گوناگون همراه قطعاتی از سرود ملی نمایش داده می شود. سالروز تولد شاه، ملکه و ولیعهد با آتش بازی و رژه و تظاهرات چشن گرفته می شود... همه رسانه های گروهی مورد استفاده قرار گرفته اند تا این اندیشه را تبلیغ کنند که وفاداری به سلطنت و میهن پرستی ملی لازم و ملزومند.(46)

بیشتر کارخانجات، سدها، بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس، پارکها، آموزشگاهها و ... به نام یکی از خاندان سلطنت نانگذاری شده بود. به عنوان نمونه- نه استقراء تام-به فهرست زیر توجه فرمایید:
بند پهلوی، بند فرحناز، بندر شاه، بندر شاپور، نفت شاه، شهر شاهی، شهر شاه پسند، شهرک فرحناز پهلوی در تهران، سد فرحناز در تهران، سد شهناز پهلوی در همدان، سد رضات شاه پهلوی در خوزستان، سد شهبانو فرح در رشت، سد محمد رضا شاه پهلوی، دانشگاه صنعتی آریا مهر تهران، دانشگاه پهلوی شیراز، دانشگاه فرح (مدرسه عالی دختران تهران)، آموزشگاه حرفه ای فرح پهلوی، آمزشگاه پرستاری اشرف پهلوی، آموزشگاه حرفه ای رضا پهلوی اصفهان، آموزشگاه بهیازی 25 شهریور زاهدان (به مناسبت بیست وپنجمین سال سلطنت پهلوی)، آموزشگاه عالی پرستاری رضا شاه کبیر، بیمارستان لیلا پهلوی (به مناسبت تولد وی در این بیمارستان)، بیمارستان فرح پهلوی مشهد، بیمارستا ثریا ( بیمارستان شیر و خورشید)، بیمارستان آریا مهر بندر لنگه، درمانگاه کودکان شمس پهلوی، مرگز پزشکی پهلوی، بیمارستان 24 اسفند (تولد رضا شاه)، بیمارستان شهناز پهلوی مشهد، بیمارستان پهلوی نهاوند، بیمارستان یکصد تختخوابی رضا پهلوی رضائیه، زاشگاه فرح، بیمارستان بنیاد شمس پهلوی، بیمارستان پهلوی تهران، درمانگاه نوبیناد رضا پهلوی شیراز، بیمارستان ششم بهمن مشهد، بیمارستان 25 شهریور تهران ( به مناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت پهلوی)، بیمارستان رضا پهلوی وابسته به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، میدان شهیاد پهلوی، میدان 24 اسفند (روز تولد رضاشاه)، کوی فرح پهلوی شیراز، کوی فرح پهلوی زاهدان، میدان پهلوی، خیابان پهلوی، کوی نوبنیاد 9 آبان (تولد شاه)، میدان 25 شهریور، کی رضا ؤ محلات، خیابان محمد رضا پهلوی، خیابان غلامرضا پهلوی.
ورزشگاه فرح پهلوی اصفهان، استخر پهلوی اصفهان، ورزشگاه سرپوشیده محمد رضا پهلوی، ورزشگاه برگ یک صد هزار نفری آریا مهر، ورزشگاه سرپوشیده والاحضرت شاهپور علیرضا پهلوی گنبد، مرکز ورزشی و فرهنگی 25 شهریور تهران، استادیوم فرح پهلوی تهران، کلوپ دختران شهناز پهلوی، کلوپ رضا پهلوی، سالن سرپوشیده ترتبیت بدنی محمد رضا شاه پهلوی آبادان، استادیوم ورزشی شهناز پهلوی، پارک پهلوی تهران، پارک ولیعهد بابل، پارک آریا کهر تهرا، پارک جنگلی شهبانو فرح پهلوی لویزان، پارک فرحماز پهلوی شیراز، پارک ولیعهد شیراز، پارک فرح در جلالیه تهران، پارک نوبیناد پهلوی، پارک فرح پهلوی اصفهان، پارک فرح آباد جنوب شهر تهران.
شاه حتی کارخانه ای مانند ذوب آهن اصفهان را که صنعتی ملی بود به نام «کارخانه ذوب آهن اریا مهر» نام گذاری کرد.
جالب این است که بدانیم انتخاب نام اماکن بزرگ مانند دانشگاه یا بنادر و شهرها و کارخانجات هرگز توسط مردم صورت نمی گرفت، بلکه نامگذاری به فرمان و فرمان نیز از سوی شاه صادر می گردید.
خودخواهی درباره شاه تعطیلی ، شادی، جشن و پایکوبی مردم ایران را بر محور خاندام سلطنت تعیین می کرد. مردم موظف بودند در ایام متعلق به این خانواده جشن بگیرند و خیابانها را اذین بندی کنند و مدارس را مجبور می کردند با راه اندازی کارناوالهای شادی خود را به لودگی و سیاه بازی آلوده کنند. جدول روزهای تعطیل یا جشن و چراغانی نشانگر تفرعن این خانواده می باشد:

21 فروردین: روز دعا (به مناسبت جان سالم به در بردن شاه از ترور سال 1344)
18 مرداد: روز جشن ملی (به ماسبت پیروزی شاه در کودتای 28 مرداد 1332)
25 شهریور : روز جشن ملی (به مناسبت آغاز سلطنت محمد رضا پهلوی)
6 مهر: روز جشن ملی (سالروز سروش آریا مهر!)

21 مهر: روز جشن و شادی (به مناسبت تولد فرح)
14 آبان: روز جشن و اذین بندی (به مناسبت تولد شاه)
19 آبان: روز جشن و پایکوبی (به مناسبت تولد ولیعهد)
6 بهمن: روز جشن (به مناسبت انقلاب شاه و ملت)

15 بهمن: روز نیایش (به مناسبت رفع خطر از شاه در سال 1327)
3 اسفند: روز رضا شاه کبیر (به مناسبت کودتای سوم حوت 1299)
12 اسفند: روز پدر 0به مناسبت تولد رضاشاه)
بوروکراسی طبقاتی

یکی دیگر از ویژگیهای اشرافیت، بوروکراسی طبقاتی است. اشراف زادگان نه به دلیل تحصیلات و نه به دلیل لیاقت و مدیریت، بلکه به دلیل وراثت و پیوند خونی صاحب پست و مقام می شوند. فهرست زیر نمونه ای از مشاغل خانواده سلطنتی است:
1. فرح: ریاست عالیه پیشاهنگی دختران، ریاست جمعیت ملی مبارزه با سرطان، ریاست عالیه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ریاست عالیه انجمن فیلارمونیک، ریاست عالیه بنیاد نیکوکاری فرح.
2. اشرف: ریاست عالیه جمعیتهای زنان، ریاست عالیه سازمان زنان، ریاست نمایندگی ایران در کمیسیون حقوق بشرف ریاست مجمع حقوق بشر سازمان ملل، ریاست کمیته پیکار جهانی با بی سوادی، ریاست نمایندگی ایران در انجمن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد، ریاست عالیه هیئت امنای دانشگاه جندی شاپور، ریاست بنیاد اشرف پهلوی.
3. شمس: ریاست عالیه جمعیت شیر و خورشید، ریاست بنیاد شمس پهلوی.
4. شهناز: ریاست سازمان سلطنتی تشویق و معاونت دانشجویی، استاندارد افتخاری خوزستان.
5. ولیعهد: ریاست بنیاد فرهنگی رضا پهلوی، ریاست انجمن ملی خانه های فرهنگ، ریاست هیئت امنای آموزشگاه شبانه روزی، ریاست سازمان پیشاهنگی ایران.
6. غلامرضا: ریاست بازرسی ارتش شاهنشاهی، ریاست کمیته ملی المپیک ایران، ریاست عالیه شورای عالی ورزش نیروهای مسلح شاهنشاهی، نایب رئیس مرکز آموزش فنون هواپیمایی کشوریف ریاست شورای عالی ورزش و تفریحات سالم کارگران ایران.
7. عبدالرضا: ریاست انجمن ملی حفظ و حمایت منابع طبیعی، ریاست مرکز مدیریت ایران.
8. مهرداد پهلبد، شوهر شمس: وزیر مادام العمر فرهنگ و هنر.
9. فریده دیبا، مادر فرح: رئیس هیئت امنای انجمن ملی اولیا و مربیان.

بی اعتنایی به مردم

یکی از خصلتهای اشرافیت، ب یاعتنایی و تحقیر مردم و سپس انقطاع کامل از آنها است. شاه در ابتدای سلطنت گاه با یک اتومبیل بدون محافظ رفت و آمد می کرد، اما در این اواخر کاملاً ازمردم برید و با هلی کوپتر آمد و شد می کرد. حتی تا حصارک، منزل اردشیر زاهدی، دامادش با هواپیمای چهار نفره جت می رفت.(47) شاه در پاسخ اولیویه وارن گزارشگر رادیو فرانسه که از وی پرسید: « آیا بیم آن نیست که تماس با ملت را تا اندازه ای از دست بدهید؟» گفت: « مردم حالا می توانند به همان خوبی، روزی چند بار مرا روی صحنه تلویزیون ببینند.»(48)
غرور و نخوت از پاسخ شاه فرو می ریزد، دیدن مردم برای شاه هیچ اهمیتی نداشت، گویی این مردم هستند که محتاج دیدن شاه هستند.
علت بی اعتنایی شاه به مردم را باید در روحیه استکباری پادشاهان جستجو کرد. زیرا انان پادشاهی را به وراثت می برند و خود را متکی به مردم نمی بینند. او چنان خد را از مردم بی نیاز می دیدکه گاه به صراحت به آنان توهین می کرد. شاه در یک کنفرانس مطبوعاتی در سال 1353 مردم ایران را «تنبل» خواند. پس از انتشار مصاحبه از اینکه به صراحت به مردم ایران انتقاد کرده است، حساس سجاعت می کرد. او در علت این همه شجاعت به علم وزیر دربار گفت:

آدمی که متکی به آراء مردم نباشد، آزاد است.(49)

شاه پا را از این فراتر گذاشته بود و در مورد مردم ایران می گفت:

این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند، مثل گوسفندان می مانند.(50)

شاه معتقد بود که اگر آثار تمدنی در مردم ایران دیده می شود از برکت خاندان پهلوی است. او می گفت: « مردم ایران از معدود ملل عقب افتاده جهان بودند که حتی عادت به شست و شوی دست و صورت خود را نداشتند و این پدرش رضا خان بود که مردم را به شستن دست و صورت و نظافت شخصی عادت داد.»(51) و جالب این است که رضا شاه نیز همین اعتقاد را نسبت به مردم ایران داشت. به روایت ملکه مادر، رضا شاه، مردم ایران را «مردمی که عادت به شستن دست و صورت نداشتند و آب دماغ خود را به آستین پیراهن می کشیدند و پاک می کردند»(52)، توصیف می کرد.
روحیه نخوت و تحقیر مردم ایران نه تنها در رضا شاه و محمد رضا ریشه زده بود، بلکه کلیه درباریان به این بیماری مبتلا شده بودند. ملکه مادر مردم ایران را مردمی «حسود»(53) و «مذمذب» می دانست که حتی حکومت کردن بر آنان افتخار نداشت.(54)
فرح هم سعی می کرد خود را تافته جدا بافته دربار نشان بدهد از این امر مستثنی نبود. به روایت علی شهبازی سرتیپ محافظ شاه، فرح مردم جنوب تهران را «کمتر از حیوان می دانست»(55).
شاه چنان نسبت به مردم ایران بی اعتنا بود که هیچ یک از دختران ایران را در ابتدای جوانی لایق ازدواج نمی دانست. او ابتدا با شاهزاده فوزیه مصری ازدواج کرد و سپس تصمیم گرفت با «گابریلا» دختر پادشاه برکنار شده ایتالیا ازدواج کند و در دربار نیز تمام فشار بر این بود که «اعلیحضرت زن خارجی بگیرند»، اما موضوع با مخالفت آیت الله بروجردی خاتمه یافت.(56)
شاه حتی در بیماریهای پیش پا افتاده، مانند دندان درد از پزشکان ایرانی استفاده نمی کرد و دندانپزشک مخصوص را برایش از سوئیس می آوردند.(57) او چنان به مردم ایران بی اعتنا بود که از مصاحبه با خبرنگاران داخلی اجتناب می کرد.
شاه علت سقوطش را عقب افتادگی ملت ایران می دانست و «بزرگترین اشتباه» خود را سعی در پیش بردن نبه روز به سوی استقلال و سلامت و فرهنگ و سطح زندگی و اسایش» «ملتی باستانی» ارزیابی کرده است.(58)

تحقیر زیردستان

درباریان به دلیل خوی استکباری هیچ یک از کارگزاران خود را به دیده احترام نمی نگریستند. حتی وفادارترین نوکران خود را با نامگذاری و استهزاء تحقیر می کردند. علم وزیر دربار از این که شاه نخست وزیرش هویدا را سخت تحقیر می کردف لذت می برد. او در توصیف روحیه شاه می نویسد:

همانگونه که خدا یکی است، شاه هم یکی است. هر قدر زیردستاش بیشتر تحقیر شوند او بیشتر خوشش می آید.(59)

او حتی وزیران خود را «الاغهایی» می نامید که به «دردی» نمی خورند.(60) شاه برای هر یک از زیردستان خود نامی تحقیر آمیز گذاشته بود و در دربار آنها را با این نام صدا می زدند. شاه، عقل منفصل خود و دوست دوران کودکی و نوکر وفادارش ژنرال حسین فردوست را «خردوست» می نامید و نوکری مانند ارتشبد نعمت الله نصیری را که به خاطر شاه دست به هر جنایتی زد، «نعمت خر گردن» صدا می زد.(61) ملکه مادر علت انتخاب این نام را برای نصیری داشتن «گردن کلفتی مثل خر» می داند.(62) ارتشبد عباس قره باغی، رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی ایران با آن همه عظمت و یال و کوپال، در دربار «عباس پشکل» خوانده می شد.(63)
این روحیه حتی در نزدیکان دربار تأثیر کرده بود و به ادارات دولتی نیز سرایت کرده بود. اردشیر زاهدی داماد شاه و وزیر امور خارجه برای هر معاونی نامی را انتخاب کرده بود. زاهدی در هنگام کار هر گاه می گفت: «بی شرف یا حرام زاده به اتاقش بیاید، همه فوراً درک می کنند منظور او چه کسانی هستند.»(64)
روش دیگری که شاه از تحقیر دیگران لذت می برد، دلقک سازی بود. شاه از محمود حاجبی رئیس فدراسیون تنیس روی میز و پای ثابت شاه در قمار می خواست که «صدای خر در بیاورد. حاجبی با استادی تمام عرعر می کرد و خاضرین از خنده روده بر می شدند.»
استهزاء شخصیتهای درجه اول کشور در دربار امر رایجی بود. قلی ناصری دلقک معروف دربار که به کریم شیره ای اعلیحضرت معروف بود با ادای هوایدار وی را سخت تحقیر می کرد. به گزارش فریده دیبا در یک مهمانی که در کاخ شمس برگزار شده بود، قلی ناصری با «تقلید صدا و حرکات هوایدا سنگ تمام گذاشت و به خصوص حرفهایی را زد و ادهای زنانه ای را در آورد که مخنث بودن هویدا را نشان می داد. شاه و میهمانان فوق العاده شاد شدند و خیلی زیاد خندیدند... هویدا رنگش سفید شده بود و بیچاره مثل کسی که برق او را گرفته باشد خشک و بی حرکت در جایش میخکوب شده بود.»(65)

چاپلوسی و تملق

نماد دیگر اشرافیت درباری، تشکیل حلقه ای از چاپلوسان حرفه ای به دور اعلیحضرت، علیاحضرت و والاحضرتها بود. در رژیم پهلوی درباریان هیچ انتقادی را بر نمی تابیدند، از مدیحه سرایی و تملق لذت می بردند و از تملق دیگری حسادت می ورزیدند و چاپلوسان نیز برای رسیدن با ماندن در قدرت، زیان به هر تملقی می گشودند.
به گفته فریده دیبا: « محمد رضا خیلی لذت می برد که گروهی از فرماندهان عالیرتبه ارتش با آن لباسهای پرزرق و برق جلو او صف می کشیدند و به ترتیب دست او را می بوسیدند». گاهی « در مراسم رسمی یا میهمانیها... افسران عالیرتبه ارتش دست و یا حتی کفس محمدرضا را می بوسیدند.»(66) شاه چنان به دست بوسی معتاد شده بود که خودش «دستش را دراز می کرد» تا اطرافیان ببوسند.(67)
بوسیدن پای شاه بعد از جشنهای 2500 ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالظیم ولیان استاندار خراسان و نایب التولیه هرگاه به حضور شاه می رسیدند روی زمین می افتاد و پای شاه را می بوسید.
بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارات امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی» در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: « حق بود به او می گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می کند.»
سفر موظف بودند در گزارشهایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیر خسرو افشار، آخرین وزیر امور خرجه ایران دوران شاه به جای کلمه « پای مبارک» را می بوسم، نوشته بود ن دست مبارک را می بوسم» اظهار شگفتی می کند.(69) هرمز قریب یکی از مدیر کلهای وزارت دربار در نامه می نوشت:

مراتب پرستش چاکرانه مرا به خاک پای مبارک بندگا اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم[می کنم.] پای مبارک علیا حضرت ملکه و والا حضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می بوسم.(70)

گاهی وقتهای چاپلوسی چنان شدت می گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره یم کند و می نیوسد: « ناها را دسته جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق گویی به او را از دیگری برباییم.»(71) گاه این تملق گویی به جایی می رسید که حالت انزجار دست می داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراض می کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم؛ حالت انزجار داشتم.»(72) بعضی اوقاتع تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می گرفت. در یکی از میهمانیهای ملکه مادرف علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.(73)
چاپلوسی در دربار چنان فرهنگ شده بود که گاه از شخص شاه می گذشت و نسبت به نزدیکان شاه، ملکه، ملکه مادر، بچه ها و حتی سگ شاه هم می رسید. هویدا به عنوان شخصیت دوم کشور گاه خم می شد و دست بچه های شاه را می بوسید. او دست علیرضا، فرزند شاه را که بیش از 4 سال نداشت می بوسید.(74) فرح از این که می دید اطرافیان شاه مجبورند حتی نسبت به سگ شاه چاپلوسی کنند، احساس حسادت می کرد.(75)
رکوع و سجده در مقابل شاه چنان غیر طبیعی بود که هر تازه وارد را به تعجب می انداخت. مارگارت لاینگ، روزنامه نگار انگلیسی که برای نوشتن زندگی نامه شاه اجازه ملاقات و حضور در دربار را پیدا کرده بود، تعجب خود را از این صحنه پنهان نمی کند:

ناگهان یک اتاق پر از اشخاص مختلف به تعظیم افتادن به طوری که نصف بدن آنها به موازات کف اتاق درآمد.(76)

مسابقه در چاپلوسی گاهی حس حسادت درباریان را بر می انگیخت، خصوصاً شاه از دست بوسی غیر از خودش رشک می برد. به روایت ثریا، شاه: نوقتی می بیند که این یا آن وزیر، توجه بیشتری به من نشان می دهد دچار بدبینی و حسادت می گردد، در حالی که خود نیز می داند که آنها فقط برای تحکیم مقام و موقعیتشان در برابر من تملق و چاپلوسی می کنند.»(77)
فرهنگ چاپلوسی حلقه ای تملق گویانی را تربیت می کند که تنها مطالبی را طرح کنند که مورد پسند دربار باشد، نه واقعیتهای را. در نتیجه، درباری به وجود آمد که از حال رعیت بی خبر بود و دل خوش به گزارشات اطرافیان و بله قربان گویان. به گزارش علم، شاه نیز می گفت: « عجیب است، تمام وزاری من هر حرفی که به آنها می زنم،می گویند از صمیم قلب معتقدند که عین حقیقت است.» علم که خود گوی چاپلوسی را از دیگران ربوده بود، در دل گفت: « تمام وزاری او جز یک مشت بادمجان دور قاب چین چیز دیگری نیستند.»(78)
چاپلوسی و تملق دربار، محمد رضا پهلوی را به مالیخولیای عقل کلی مبتلا کرده بود و «متملقان آن قدر او را عقل کل و تافته جدا بافته و خدایگان نامیده بودند که کم کم خود نیز به این باور رسیده بود که دارای رسالت ویژه ای از سوی قدرت های ناشناخته است.»(79)

پی نوشت ها :

1. لوروریهف ژان؛ و، فاروقی، احمد؛ ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1358، ص 103.
2. فرهنگ شعارهای انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهرانف 1379، ص 401.
3. همان، ص 386.
4. همان، ص 147.
5. همان، ص 237.
6. همان، ص 317.
7. همان، ص 31.
8. همان، ص 72.
9. همان، ص 87.
10. همان، ص 327.
11. همان، ص 365.
12. همان، ص 399.
13. همان، ص 72.
14. همان، ص 73.
15. همان، ص 78.
16. همان، ص 378؛ همیشه شراب می خورند آنهایی که بر مسند نشسته اند.
17. همان، ص 397.
18. همان، ص 210.
19. همان، ص 201.
20. همان، ص 228.
21. همان، ص 406.
22. همان، ص 31.
23. همان، ص 31.
24. همان، ص 372.
25. همان.
26. همان، ص 375.
27. همان، ص 432.
28. همان، ص 229.
29. همان، ص 393.
30.همان، ص 209.
31. همان.
32. همان.
33. سوره اسراء، 16.
34. سوره بقره، 59.
35. گاهنامه پنجاه شاه شاهنشاهی پهلوی، ج3، کاتابخانه پهلوی، ص 2855.
36. پهلوی، محمد رضا؛ به سوی تمدن بزرگ، متابخانه پهلوی، تهران 2536 (1356)، ص 312.
37. همان، ص 13.
38. علم، امیر اسدالله؛ گفت و گوهای من با شاه، خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم، طرح نو،؛ تهران، 1371، ص 570.
39. زونیس، ماروین؛ شکست شاهانه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی، ص 125.
40. صمیمی، مینو؛ پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، اطلاعات، تهران، 1370، ص 51.
41. علم، امیر اسدالله؛ پیشین، ص 682.
42. زنان دربار به روایت اسناد ساواک، ج1، (اشرف پهلوی)، مرکز بررسی اسناد تاریخی،تهران، 1381، ص 230.
43. پهلوی ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، ج3، به کوشش فرهاد رستمی، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، تهران، 1381، ص 117.
44. گاهنام پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج2، ص 1951.
45. راجی، پرویز؛ خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ج. ا. مهران، اطلاعات تهران، 1364، صص 110-111.
46. لدین، مایکل؛ و، لوئیس، ویلیام؛ کارتر و سقوط شاه، ترجمه ناصر ایرانی، تهران، 1363، ص 24.
47. زاهدی، اردشیر؛ رازهای ناگفته 0خاطرات اردشیر زاهدی)، با مقدمه و ویرایش محمود طلوعی، نشر علم، تهران، 1381، صص 128 و 137.48. وارن، اولیویه؛ شیر و خورشید، ترجمه روح بخشیان، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1356، ص 186.
49. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج2، ص 609.
50. دیبا، فیده؛ دخترم فرح، ترجمه الهه رئیس فیروز، به آفرین، تهران، 338.
51. همان، ص 392.
52. پهلوی، تاج الملوک؛ خاطرات ملکه پهلوی، انتشارات به آفرین، تهران، 1380، ص 332.
53. همان، ص 392.
54. پهلوی، تارج الملوک؛ خاطرات ملکه پهلوی، انتشارات به آفرین، تهران، 1380، ص 332.
55. شهبازی، علی؛ محافظ شاه (خاطرات علی شهبازی)، اهل قلم، تهران، 1377، ص 234.
56. زاهدی، اردشیر؛ پیشین، صص 124-125.
57. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ص 108.
58. پهلوی، محمد رضا؛ پاسخ به تاریخ، ص 391.
59. علم، امیراسدالله؛ ج2، ص 526.
60. همان، ص 657.
61. دیبا، فریده؛ ص 272.
62. تاج الملوک، پیشین، ص 387.
65. همان، ص 384.
66. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 57.
67. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 272.
68. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 311.
69. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج1، ص 119؛ و، راجی، پرویز؛ پیشین، ص 21.
70. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج1، ص 222.
71. راجی، پرویز؛ پیشین، ص 351.
72. پهلوی ها (خاندان پهلوی به روایت اسناد)، ج3، به کوشش فرهاد رستمی، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر،1381، تهران، ص 465.
73. راجی، پرویز؛ پیشین، ص 21.
74. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج1، ص172.
75. پهلوی، تارج الملوک؛ پیشین، ص 83.
76. لاینگ، مارگارت؛ مصاحبه با شاه، ترجمه اردشیر روشنگر، نشر البرز، تهران، 1371، ص 249.
77. اسفندیاری، ثریا؛ کاخ تنهایی، ترجمه مادعلی همدانی، نارش مترجم، تهران، 1370، ص 193.
78. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج1، ص337.
79. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 233.
منبع مقاله :
ابطحی، سید مصطفی؛ (1384)، سقوط، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول